سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/12/17
12:18 صبح

وقتی بطلبند...

بدست الهام بانـــو

بارها شده وقتی ناراحتی خودمو اظهار میکنم که دلم برای حرم امام رضا تنگه، دلم برای قم و جمکران تنگه، این جواب رو بهم دادند که کاری نداره یه بلیط بگیر و برو

وقتی میگفتم نمیشه باید طلبیده شم ، الان اوضاع جور نیست، بهم میگفتن از ته دل نمیخای بری وگرنه به این چیزا نیست ...

...

قرار بود جمعه شب برم فرودگاه - پرواز  اصفهان

اینبار به خودم گفتم دیگه به امید حرم آقا امام رضا و قم و جمکران نمیرم... با خودم گفتم : هر دفعه به خودم کلی امید میدم اما هر بار با دلی پر از غم برمیگردم...

اینبار اصلا تو فکرم هم زیارت نگذروندم...

...

رفتم فرودگاه...

با خیال راحت بلیط و پاسپورت رو دادم برای چک

خانومه گفت پاسپورت دیگه هم دارید

گفتم چرا

گفت این قدیمیه ...

با کمال ناباوری دیدم پاسپورت اشتباهی با خودم آوردم... پاسپورت قدیمی رو...

...

تا اومدم پاسپورت جدیده رو وردارمو برگردم فرودگاه هواپیما پریده بود... رفته بود...

با خودم گفتم انتظار مشهد الرضا رو نداشتم اما الان کلا باید بیخیال ایران شم

دلم پر از غم شد...

...

دیگه نا امید نا امید بودم.

تا اینکه ساعت سه بعد از ظهر شنبه بهم زنگ زدند و گفتند یه پرواز برای ساعت هشت به مقصد تهران هست... اسمتو هم دادیم ... تا چند دقیقه دیگه اوکی میشه... همین الان راه بیفت برو فرودگاه... ما از اونور میاییم فرودگاه امام خمینی دنبالت...

...

ساعت 10 رسیدم تهران...

راه افتادیم به سمت اصفهان

تو مسیر

رسیدیم قم

به سفارش خواهرم منو ببردند حرم حضرت معصومه

خیلی غیر منتظره بود...

اشک شوق توی چشام جمع شده بود

هرچند نتونستم زیارت مفصلی انجام بدم اما خیلی چسپید...

...

تا روز جمعه اصفهانم و تا همون روز جمعه هم امید رفتن به مشهدالرضا تو دلم زنده شده

....

 

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا