سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/8/10
1:0 عصر

نژادپرستی دوران جاهلیت

بدست الهام بانـــو

پنج دقیقه از کلاس گذشته بود.
استاد اسامی دانشجویان رو می خوند برای حضور غیاب.
یکی از بچه ها با سر و صدا وارد کلاس شد
توی یه دستش یه شیشه نوشابه و توی یکی دیگه دستش یه پاکت چپس بود
داشت میخورد و بدون اعتنا به استاد با دوستاش احوالپرسی کرد
استاد مودبانه ازش خواست که بشینه
نشست و مشغول خوردن شد
بغل دستیش گفت: استادو نمیبینی
گفت : چرا می بینم... اما مهم نیست ، پاکستانیه
بعد دوتاشون زدن زیر خنده

استاد استاده... چه عرب باشه چه پاکستانی چه از هرجای دیگه
حسرت خوردم به احترام و مقامی که توی کشور خودمون برای اساتید قائل میشیم...

***********
1-شاید یه مدت نباشم
2- پنجشنبه هفته بعد شب تو حرم امام رضام... دعا گو همه دوستان هستم انشالله

خداحافظ