• وبلاگ : من و افكارم
  • يادداشت : بي حجابِ با حيا
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بتول 
    سلام

    من با حرفهاي شما موافقم. خودم تا قبل از ورود به دانشگاه و زندگي در خوابگاه، دوستانم و اطرافيانمان هميشه از همان نوع الف بودند. اين طور نبود که بخواهم انتخاب کنم اما محيط زندگيمان همين طور بود. اما وقتي در خوابگاه با افرادي از شهرهاي ديگر و اعتقاداتي متفاوت با خودم آشنا شدم، کم کم متوجه شدم که با گروهي از انها مي شود رابطه دوستانه هم داشت. آدمهايي که به عقايدم احترام ميگذاشتند، در مقابل من هم در مورد آنها همين طور بودم. در عين حال که سعي مي کردم با استفاده از فضاي رفاقتي که بينمان هست، آنها رو به انجام دادن واجبات تشويق کنم.
    اما خب هميشه بايد توجه کنيم که تاثيراتي که از دوستان مي گيريم، خيلي وقت ها ناخودآگاه هستن. با دوست شدن با يک نفر، هميشه شاهد تغييرات کوچک و بزرگ در زندگيمان هستيم، مثل حرف زدن، غذا خوردن، انتخاب تفريحات و ... . به خاطر همين در قرآن و روايات خيلي روي همنشين تاکيد شده. مثلا روايات اين صفحه: http://tinyurl.com/ndxth79 فکر مي کنم بايد به اين قضيه هم توجه کرد.
    پاسخ

    خوبه که شما يک پله بالاتر از خانم و آقاي الف ِ قصه ي ما هستيد و ميتونيد با اونها ازتباط برقرار کنيد :)