اين هم شعري در رابطه بافتنه سبز
كشته ما را ادب موسوي و يارانش
آفرين بر دهن و اين ادب و اسلامش
گر مسلماني بود آنچه از آنها ديديم
ننگ بر رسم مسلماني و آن آدابش!
****************************************
سبز سبزم
بي بخارم
چون لجن مانند جلبک
سبز بي اصل و نصب
چيزي شبيه آب حوضک
با بي بي سي گشته ام هم آب و کاسه
ريشه ام در انگليس است و فرانسه
در پي فحش و شعارم
فکر مکتب نيستم
کاري به جمهوري ندارم
آشنا با حيله و مکر ودروغم
کله پوکم
کرده آقاي "سورس" اينبار کوکم
همچو ويروسم وطن را
بدتر از ويروس خوکم
پولهاي سبز مي گيرم ز آقازاده ها تا شعله ها را برفروزم
شيشه ها را بشنکم
اموال مردم را بسوزم
عامل دست سيايم
اجنبي را مي ستايم
درب اين حصن حصين را روي دشمن مي گشايم
مي زنم راس کريمان وطن را
برتنم بنگر کنون سبز لجن را
قصه ي خر در چمن را
سبز سبزم چند ماهي ريشه دارم در دروغ وقتل و غارت
مخملي هستم به فکر آتش افروزي و توهين و جنايت
گردد ايران همچو افغان خوب به من چه
مي شود ناامن و ويران خوب به من چه
گر بدست روبهان افتد وطن
من فکر خويشم
انزواي ملک ايران خوب به من چه
بهر آقا زاده ها من جانفشانم
من بلا گردان اين بي غيرتانم
سنگ برکف شعله گردان
عامل مير جلبک و ممد چاخانم
سبز سبزم
جعلي ام من
مخملينم
دشمن ايران و دينم
ميهنم را هم به دشمن مي فروشم
دين فروشم
سبز پوشم