یک عده هستند که حسابشان از محبین اهل بیت جداست. میگویم محبین اهل بیت و نه صرفا شعیه. چه بسیار به ظاهر شیعه هایی که با به تمسخر گرفتن اعتقادات مردم دست ِ وهابیها را از پشت بسته اند و چه بسیار اهل تسنن که این روزها عزادار نوهی رسول خدا میشوند.
حرفِ من دربارهی آنهایی است که دشمنی میکنند با اهل بیت پیامبر و مذهب و اعتقادات مردم. همان هایی که سعی میکنند ژست روشنفکری به خودشان بدهند و با آب و لعاب دادن به شبهه هایشان، توی دلِ بچه های مذهبی را خالی کنند. گاهی هم خود را دلسوز اسلام و مسلمین نشان میدهند تا کسی به هدف شومشان شک نکند.
هر سال وارد ماه محرم که میشدیم، عده ای از همین آدم ها که سلام علیک هم داشتیم، شروع میکردند برای مطرح کردند شبهه هایی درباره واقعه عاشورا. شبهه هایی که اگر یک بچه شیعه اطلاعات کافی نداشته باشد و کسی نباشد که سوالش را جواب دهد، اعتقادات و مذهبش متزلزل میشود. چینش کلماتشان چنان هنرمندانه است و علی الخصوص آن حس دلسوزی و طرفداریشان از امام حسین(ع) که چاشنی شبههشان میکنند و هر انسان معمولی را میتواند قانع کند که آنها راست میگویند.
مرحله بعدیشان برای زیرسوال بردن اعتقادات شیعه، این است که عزاداری و سینه زنی را عملی قبیح و دور از سنت رسول اسلام جلوه دهند. برای محکم کاری هم چند جمله معروف از دکترشریعتی می آوردند که بله این استاد شیعه ی هم مذهب شما هم همین عقیده را دارد. یکی از جمله ها این است که: « حسین بیشتر از آنکه تشنهی آب باشد، تشنهی لیبک بود اما افسوس که به جای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بیآبی معرفی کردند.» و یا جمله ی دیگری که به این صورت است:« در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند و بر حسینی گریه میکنند که آزادانه زیست.» و این اوج زیر سوال بردنشان بود.
بله جملات دکتر شریعتی زیبا و به جاست ولی باید دید منظور او چه مردمی است و چه کسانی فقط زخم های تنش را نشانمان دادند؟ بدون شک دکتر شریعتی این حرفها را برای مردمِ زمان خود گفته بود تا آنها را آگاه سازد و سطح تفکرشان را بالا ببرد. آن فضای خفقان قبل از انقلاب که منبریها اجازه نداشتند از افکار و نهضت حسینی حرفی بزنند، مجبور بودند فقط واقعه عاشورا را تعریف کنند و سینه زنی و عزاداری کنند. این حرفهای دکتر شریعتی برای مردمِ زمانِ ما دیگر صدق نمیکند. تاریخ این حرفها دیگر گذشته است. امروزه، آغاز مجالس عزاداری با سخنرانیِ یک عالم دینی شروع میشود. عالم از سیره و سبک زندگی امام حسین و یارانش میگوید. از مسائل روز و خطراتی که در کمین اعتقادات مردم است میگوید و آگاهی میدهد. اصلا انقلاب شد که بتوان راحتتر از افکار حسین (ع) حرف زد و مردم را آشنا ساخت. کسی که از مجلس امام حسین بیرون میآید، تازه زندگیاش جهت و هدف مشخص میگیرد. تازه میفهمد نقشش در این دنیا چیست.
درباره عزاداری و ماتم گرفتن هم باید گفت، کسی که شیرینیِ این غم های مقدس را درک نکرده و ما را بواسطهی اشک بر واقعه عاشورا ریختن و سینه زنی، آدمهای غمگین و افسرده تصور میکنند، نباید توقع داشت غیر از این فکر کنند. مثل این است که برای یک شکر ندیده، از شیرینی شکر حرف بزنید. نشاطی که بعد از عزاداری امام حسین حاصل میشود، با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
من فقط دلم میسوزد برای این آدمها. همیشه برایشان دعا میکنم که توفیق داشته باشند طعم این غمهای مقدس را بچشند و بعد در این باره حرف بزنند.
پی نوشت:
خدا را شکر که عزادارِ حسینم.