سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/9/20
4:42 عصر

فرزندهایمان را خوب تربیت کنیم.

بدست الهام بانـــو

چند تا پسربچه در حال بازی با توپ شان بودند. توپ به سمتی پرتاب شد و یکی از بچه ها به دنبالش دوید. یکی دیگر از پسر بچه ها سر جایش ایستاده بود و دو تا از انگشت هایش را در دهانش فرو برده بود و سوت میزد. سوت ِ خیلی خیلی قوی. دو سه باری زد. من کم کم به آنها داشتم نزدیک می‌شدم. کارم همان حوالی بود. پسربچه همچنان به سوت زدن ِ خیلی قوی و پر صدایش ادامه می داد. پرده ی گوشم به شدت درد گرفته بود. همانطور که به راهم ادامه میدادم رو به سمت پسربچه کردم و خواستم انقدر سوت نکشد و مزاحمت ایجاد نکند. من تا زمانی که وارد آن مغازه ی مورد نظرم شدم، صدای سوت پسربچه را با قوای هر چه تمام تر می شنیدم. نمی دیدمش ولی با همه وجودم احساس میکردم رویش به سمت من است و با همه ی توانش دارد سوت میزند. از آن سوت های گوشخراش.

پنج دقیقه بعد کارم تمام شد و از همان مسیر به سمت خانه برگشتم. بچه ها در حال بازی بودند. همان پسربچه تا مرا دید باز هم آن سوت های گوشخراشش را زد. می توانستم گوشش را بپیچانم و سرش داد بزنم. اما بی خیال شدم و تاسف خوردم برای پدر و مادرش. واقعا تاسف خوردم برای آینده ی آن بچه و پدر و مادرش. شاید از نظرِ شما (خواننده ی این مطلب) کار پسربچه معمولی بوده و آن را اقتضای سنش بدانید و یا شاید حتی به نظرتان خنده دار و جالب بیاید کارش، اما از نظر من کاملا رفتار زشت و به دور از ادب و تربیت بود.

همیشه واهمه دارم از داشتن فرزند لجباز و بی ادبی که مزاحمت برای دیگران ایجاد کند. برای همین همیشه  این صحنه ها را که میبینم سعی میکنم صورت مساله را کاملا پاک کنم. اینکه من دوست ندارم یک روز مادر شوم. که بچه ی لجباز و بی ادبی هم تحویل جامعه ندهم. از این میترسم که منی که به حال پدر و مادر این پسربچه ی بی تربیت ِ لج درآور ِ سوت زن تاسف خوردم، یک روز کس دیگری به حال پدر و مادر ِ پسرم تاسف بخورد.

کاش قانونی تصویب میشد که پدر و مادرها قبل از بچه دار شدن و شاید حتی قبل از ازدواجشان با یکدیگر، مجبور بودند یک دوره ی بلند مدت شرکت کنند که با نحوه ی تربیت فرزند آشنا شوند. هنوز صدای ِ آن سوت ِ گوشخراش ِ آن پسربچه ی بی تربیت در گوشم است و گوشم درد می‌کند.