.
..
... .
بدست الهام بانـــو
پدر و مادرم میگن وقتی صدای الله اکبر اذان صبح روز نوزده دی اومد، منم پامو گذاشتم تو این دنیا و اولین گریه ام رو سر دادم.
پدرم میگن بارون شدیدی میومد... خیلی شدید... شاید برا همینه که من هوای ابری را بیشتر دوس دارم و زیر بارون بیشتر احساس آرامش میکنم.
...
الان دقیقا بیست و دو سال از اون تاریخ میگذره...
نمیدونم چرا احساس میکنم جشن بیست و دو سالگیم خیلی خاصه... نه جشن بیست و دو سالگیم... بلکه خود بیست و دو سالگیم...
...
کاش باران بباره...
.
ببار باران
ببار بر تن خسته و جسم خشک من
ببار باران
تا روحم به پرواز در آید
ببار باران تا پای بکوبم زیر بارش ات
ببار باران تا جشن بگیرم بیست و دو سال بودن را
ببار باران تا بگویم من هستم
ببار باران...
ببار باران که من دوستت میدارم
ببار که هر قطره ات پیام شادیست
ببار تا جانی تازه گیرم
ببار باران
...
امشبو تا صبح بیدار بمونم
امشبو از خدا اینو میخام(با همه ی وجودم):
خدایا کمکم کن طوری زندگی کنم که وقتی از این دنیا رفتم، دشمنان اسلام جشن مردنم را به پا کنند!
آمیـــــــن!
اللهم عجل لولیک الفرج!
بدست الهام بانـــو
1.این ترم هم تموم شد...
امروز آخرین امتحانو دادم...
وقتی تازه کلاسا شروع شده بود به خودم قول دادم کلمه کلمه ای که یاد میگیرم به نیت قرب الهی و سربازی امام زمانم باشه...
الان که دارم بررسی میکنم، خیلی جاها فراموش کردم هدفمو...
بیشتر که فکر میکنم
میبینم که چقدر من از این نیت ها داشتم و قول دادم و عمل نکردم...
چطور میشه سر قول خودمونیم بمونیم؟
...
2. به عنوان یک جوان شیعه میبینم از خیلی چیزا اطلاع ندارم... و این جای تاسف داره...
تصمیم گرفتم بیشتر مطالعه داشته باشم
خدا کمک کنه اول از همه بشینم رو تفسیر قرآن و نهج الفصاحه و نهج البلاغه کار کنم و بعدش رو شبهه هایی که وارد میکنن.
...
3. باز دلم هوای مشهد الرضا رو کرده.... همیشه هوایی اونجام... این چند روزه بیشتر...
یک هفته دیگه باز میرم ایران... نمیدونم میتونم برم مشهد یا نه؟
...
4. ... .
بدست الهام بانـــو
ای کسانیکه عزاداری حسینی را محکوم می کنید و بیهوده می انگارید، اگر چنین است پس چرا دشمنان اسلام آن را خطری برای خود می دانند و علنا اعلام می کنند که تا زمانیکه نهضت حسینی میان مردم ایران باشد، تلاش برای شکست آنها بیهوده است.
ای شمایانی که حقیقت را گم کرده اید؛ از شما می پرسم:
این مجالس عزای حسینی چه دارد که در همین ده شب اول محرم چنان شور و غوغایی در دل جوانان شیعه به پا میکند که نقشه ی شوم دشمنان را که یکسال برنامه ریزی و اجرا میکنند، به هم میریزد و آنها دوباره از نو می نشینند و دست به کار میشوند.
ای شما که شیعه را محکوم میکنید:
خوب چشمهایتان را باز کنید و در جهان نظاره گر باشید که چه کسانی مقابل ظلم و استکبار جهانی ایستاده اند؟
در عراق اگر مقاومتی صورت میگیرد به دلیل وجود مبارک آیت الله سیستانی است و در لبنان وجود مبارک سید حسن نصرالله و در ایران که واضح است. نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه ی ولایت است.
حال به کشورهایی بنگرید که شما آنها را تأیید میکنید، مگر نه این است که حاکمان آنجا در پشت پرده با دشمنان اسلام و مستکبران عیش و نوش ها دارند و اکثر مردمانشان از این موضوع شاد و مسرورند؟
وشما برای توجیه خودتان و آنها چنین بیان میکنید که در کشور های شیعی همه فقر است و جنگ و بیکاری و ...، و در کشورهای دیگر اسلامی همه اش پیشرفت است و تکنولوژی و ثروت .
من از شما می پرسم ؛ آنها این پیشرفت و تکنولوژی و ثروت در ازای چه بدست آورده اند؟ غیر از این است که ایمان و دین واقعی خود را داده اند، حقیقت را فروخته اند و با دشمنان اسلام هم پیمان شده اند؟
اخیرا هم شاهد بودید که چگونه قراردادهای چند میلیاردی را امضا کردند و چگونه اجازه دادند تا دشمنان اسلام به یک کشور اسلامی اهانت کنند. آیا این است آن برادری بین مسلمانان که حضرت محمد (ص) فرموده بودند. دیدید چه تشریفاتی برای استقبال جورج بوش اسلام ستیز انجام دادند؟ همه ی خیابان ها به یمن ورودش بستند که مبادا آسیبی به این تروریسم وارد شود. و این را میدانید که دوستی آنان تا به کجاهاست که اجازه داده اند نیروها و تجهیزات نظامی خود را علیه ایران -تنها کشوری که مقابل دشمنان اسلام علنا ایستاده- در خاکشان مستقر نمایند.
بعد که سفرها تمام شد، به خود آمدند که ای وای دوستی شان با دشمنان اسلام بیش از حد آشکار شده و باید کاری کنند، جلسه ای با خبرنگاران داخلی و خارجی ترتیب دادند و گفتند: ما با ایران هستیم و حرف آنها را قبول نداریم.
واقعا مسخره است. من نمی دانم دانشجویان علوم سیاسی با چه امید و عشقی این رشته را دنبال میکنند در حالیکه سیاست بازیچه ی این و آن شده.
کمی خود آیید...
خواستم از وهابی ها و سلفی ها که دست نشانده ی انگلیس و آمریکا هستند و برای نابودی اسلام تلاش می کنند بنویسم اما وقت تنگ است.
اما یک نکته دیگر آنکه:
اگر ایران نبود و مقاومت مردم شیعه لبنان و از همه مهمتر اگر امام خمینی(ره) نبود که روز قدس را مطرح کنند، الان فلسطینی هم وجود نداشت.
این عرب های کاخ نشین را که می بینید؛ ترس از دست دادن موقعیت و همان دوستی های پشت پرده که اشاره کردم، جرأت نمی کنند که قدم از قدم بردارند و اگر گاهی هم اظهار همدردی ای میکنند برای این است که دوستیشان با دشمنان اسلام بر همگان آشکار نشود. اگر همه چیز دست اینها بود، بدون شک الان نقشه ی شوم «از نیل تا فرات» اسراییل عملی شده بود.
باز میگویم کمی به خود آیید...
اللهم عجل لولیک الفرج
بدست الهام بانـــو
1- چمران
1-1-شاید خیلی ها که شهید چمران را خوب میشناسند، وقتی این نوشته ی مرا بخوانند، به افکار من بخندند؛ اما من چمران را از زبان و فکر خودم مینویسم:
همیشه از شخصیت آقا مصطفی چمران خوشم می آمد. همیشه دوست داشتم جای او باشم.
اما علاقه ی من به ایشان از وقتی بیشتر شد که زندگینامه ی او را از زبان همسر لبنانی اش -غاده- خواندم. دیوانه ی این شخصیت شدم.
1-2-دوست دارم یک چریک باشم. مثل خود آقا مصطفی چمران. اما گاهی روزهای تکراری ، فعالیت های بی ارزش مرا از هدف و آرمانم دور میسازد. چمران شدن روحی بزرگ میخواهد.
2- حجاب
2-1- نمی دانم چرا وقتی کسی فهمید که در ایران زندگی نمی کنی و کشور دیگری بزرگ شده ای، ناگهان افکار و نگاهشان تغییر میکند. همیشه اولین چیزی که به ذهنشان می آید این است که او حتما در آزادی کامل و بدون هیچ قید و بندی زندگی می کند و از مذهب و دین هیچ چیزی نمی داند.
2-2- بعضی از بچه مذهبیا، شروع می کنند به امر به معروف و نهی از منکر. اول از همه از حجاب و چادر می گویند. بعد از نماز و قرآن، بعد از محرم و نامحرم. گاهی آنقدر جلو می روند که دیگر حتی خودشان هم باور می کنند که بهتر از دیگرانند و این حق را به خود می دهند هرطوری فکر کنند و ارشاد نمایند.
2-3- من چادر به سر نمیکنم. اما این بدان معنی نیست که از این پارچه مشکی رنگ -که در کشورم از آن نشانه ای برای پیرو فاطمه زهرا بودن یاد می کنند- بیزارم. نه، من خیلی جاها با احترام مکان و افراد حاضر در آن مکان ، چادر به سر میکنم.
2-4- من همین پوششی که دارم و از نظر خودم کاملا اسلامی است را در هر جای دنیا که باشم حفظ میکنم. تا به حال به هر کشوری که سفر کرده ام ، همین حجاب را داشته ام. اما میشناسم افرادی که در ایران چنان خود را میپوشانند که تو گویی آخر حجاب هستند ، اما همین که یک سانتی متر پایشان از مرز ایران فاصله گرفت، رنگ عوض میکنند. وقتی اینها را می بینم و امر به معروف عده ای میشنوم که نمی دانند پوشش من چگونه است و صرفا بخاطر اینکه در ایران زندگی نمیکنم، به خود اجازه میدهند مرا با دختران بی قید و بند مقایسه کنند، عصبانی میشوم. به هم می ریزم.
2-5- غیر مذهبی ها هم به روش دیگری. از من سراغ جاهایی را میگیرند که تا به حال اسمشان را هم نشنیده ام. تأسف میخورم به حالشان که فکر میکنند خارج از ایران مساوی است با هر کثافت کاری.
2-6- من افتخار می کنم به خانواده ام که سالهای دور برای حفظ مذهب و اعتقاداتشان کوچ کردند اما هرگز نپذیرفتند که هویتشان را تغییر دهند. افتخار میکنم که متعلق به خانواده ای هستم که مذهب در آن حرف اول می زند.افتخار می کنم که در خانه ای بزرگ شدم که همیشه عکس امام خمینی (ره) بر دیوار مهمانخانه آویزان است. افتخار می کنم به پدری که هنوز هر وقت نوایی راجع به ایران یا حرفهای امام را میشنود، اشک در چشمانش جمع میشود؛ افتخار میکنم به برادری که هیچ گاه اجازه نمیدهد در حضورش کسی کوچکترین بی احترامی به رهبر کند. و افتخار میکنم به مادر و خواهرانم که اینگونه مرا تربیت کرده اند. از خدای مهربانم سپاسگزارم بخاطر این همه نعمت.
3-پیامرسان
3-1- حضور در پیامرسان وقت تلف کردن است. آخرش این است که یا تو کاری میکنی که کسی ناراحت شود، یا کسی کاری میکند تا تو ناراحت شوی.
فعالیتم را در پیامرسان کم میکنم و اگر خطایی از من سر زده و کسی را رنجانده ام، پوزش میطلبم.
3-2- از آقای فخری می خواهم ، پیشنهاد شروقz-m را بپذیرند و بخش نوشته های برگزیده دوباره برگردد.
3-3- امیدوارم حد اقل ماهی یکبار بتوانم این و بلاگ را به روز کنم
4- خدایا، احساس میکنم دورم، بازم اون فاصله- خدایا احتیاج دارم چند وقتی رو با تو خلوت کنم.